رضا پهلوی و طرح مفاهیم کشدار و گنگ
در تیزر تبلیغاتی شبکه خبری «منوتو» از مصاحبه با «رضا پهلوی» که قرار است بهزودی از این شبکه پخش شود، او به سه مفهوم «حقوق بشر»، «دموکراسی» و «تمامیت ارضی» به عنوان محورهای ائتلاف و نزدیکی میان خود با گروهها و شخصیتهای اپوزیسیون ایران سخن میگوید.
طبق تجربه چند دهه اخیر در دو رژیم سلطنتی و دینی در ایران، مفاهیم مذکور برای هر فرد یا گروهی در جایگاه اپوزیسیون، یک معنا و مفهوم دارد و وقتی همان فرد یا گروه جزئی از حاکمیت سیاسی شود، معنایی متفاوت از آن مفاهیم را ارائه میدهد.
برای این منظور به گذشته نزدیک اشاره میشود تا روشن شود چگونه حاکمیت سیاسی مستقر و سیاستمداران ایرانی از این مفاهیم کشدار سواستفاده کرده و این اصطلاحات را عامدانه از معنای واقعیشان تهی کردند.
در رابطه با مفهوم «حقوق بشر» باید یادآوری کرد که جمهوری اسلامی به عنوان حاکمیت مستقر سیاسی در ایران «ستاد حقوق بشر» در قوه قضائیه تشکیل داده اما همزمان به هیج یک از فرستادههای ویژه سازمان ملل در رابطه با حقوق بشر اجازه ورود به ایران را نداده است.
همین رژیم، معترضان را با شلیک گلوله جنگی در خیابان مورد هدف قرار میدهد، به زندانیان با هدف گرفتن «اعترافات اجباری» و شکستن شخصیت آنها «تجاوز» میکند، بازداشتشدگان را طی دادگاههای صوری و با محرومکردن از انتخاب وکیل اختیاری به «اعدام» متهم میکند و شهروندان خود را در خارج ترور یا با نیرنگ به داخل کشور کشانده و زندان و اعدام میکند.
محمدرضا پهلوی هم در مصاحبه با رسانههای غربی دائما به کلیشه «منشور حقوق بشر کوروش» اشاره میکرد اما زندانهای حکومتش مملو از معارضان سیاسی بود و «ساواک» هم به بهانه مبارزه با «ارتجاع سرخ و سیاه» به قلع و قمع همه مخالفان سیاسی مشغول بود.
در مورد «دموکراسی» و مفاهیم برآمده از آن نیز همین روال برقرار بوده و هست. به عنوان مثال محمد خاتمی، رئیس جمهوری پیشین جمهوری اسلامی پیش از برندهشدن به عنوان رئیس جمهوری، از دو مفهوم دموکراسی و جامعه مدنی بدون هر گونه تفسیر و پیشوند و پسوند با هدف کسب رای مردم استفاده کرد.
اما پس از پیروزی و قرار گرفتن در جایگاه رسمی و بجای اجرای سیاستها و رویکردهای متناسب با آن مفاهیم، دموکراسی را به «مردمسالاری دینی» و جامعه مدنی را به «مدینه النبی» تغییر داد تا عقبنشینی خود از برنامه و اظهارات پیشین خویش را با ارائه این مفاهیم گنگ و بیپشتوانه توجیه کند.
شاه پدر هم بارها مدعی شده بود که اصل دموکراسی ریشه در خاک ایران دارد و اصلا دموکراسی از ایران به غرب رفته است.
در مورد مفهوم «تمامیت ارضی» وضع به مراتب بدتر و فاجعهبارتر است.
جمهوری اسلامی به بهانه تمامیت ارضی و با استناد به خاطرات بسیاری از مقاماتش جنگ ایران و عراق که میتوانست در سال دوم پایان یابد را هشت سال کش داد و خساراتی جبرانناپذیر به کشور وارد کرد.
به بهانه همین جنگ عبث که با چاشنی «تمامیت ارضی» به تثبیت استبداد دینی در ایران منجر شد، استانهای مرزی با توجیه احتمال جنگ دوباره با همسایگان، از سرمایهگذاریهای هدفمند محروم و ثروتهای طبیعی آنها غارت شدند.
از این منظر، تعمیق رویکرد «مرکز-حاشیه» تحت لوای تمامیت ارضی به سیاست محوری جمهوری اسلامی در تعامل با خواسته برابری ملیتهای ساکن این مناطق تبدیل شد.
رضا و محمدرضا پهلوی هم به بهانه تمامیت ارضی و با هدف جلوگیری از طرح خواستهها و مطالبات ملیتها و قومیتها در ایران، پس از سوار شدن بر مرکب سلطنت عملا قانون اساسی مشروطه را ملغا و هر گونه حاکمیت محلی از جمله قانون «انجمنهای ایالتی و ولایتی» را حذف کردند.
برای آن که دوباره دیکتاتوری سلطنتی و استبداد دینی در ایران تکرار و بازتولید نشود، بسیار ضروری است شخصیتها و گروههای سیاسی اپوزیسیون که خود را به عنوان «آلترناتیو» معرفی میکنند، دقیقا منظور خود از مفاهیم فوقالذکر را تشریح و توضیح دهند.
شرایط پیچیده ایران و جامعه متنوع و گوناگون آن صرفا نیازمند مطرحکردن این مفاهیم نیست بلکه با نگاه به وضعیت کنونی، و برای پر کردن خلا جایگزین مناسب برای رژیم تمامیتخواه فعلی، باید طرح و برنامه عملی ارائه داد تا ضمن شفافسازی، فضا را از کلی گوییهای مبهم و خطرناک خلاص کرد.
وگرنه با شرکت در جنگ ایران و عراق، پرواز با جنگنده بر فراز ایران و سنجاقکردن نقشه کشور بر سینه نمیتوان التزام عملی به حقوق بشر و دموکراسی را نشان داد و خود را اسطوره حفظ تمامیت ارضی جا زد.
تاریخ معاصر کشورهای جهان سوم از جمله ایران مملو از کسانی است که وقتی با «قدرت خانم» همبستر شدند، به بهانه «تمامیت ارضی» پیش از هر چیزی ابتدا «حقوق بشر» و «دموکراسی» را قربانی کردند و همزمان خود را «قهرمان ملی» نیز لقب دادند.