حضور خامنهای با جسم و صدای فرتوت در مراسم اربعین
صحنه گردانان بیت علی خامنهای، رهبر جمهوری اسلامی پس از خبرهایی درباره شدت بیماری او و احتمال مرگش بالاخره وی را در مراسم اربعین با حضور برخی هیئتهای عزاداری دانشجویی با تن بیمار روی صحنه آورند تا برای مدتی هر چند اندک فرصت چیدن آخرین پازلها برای مرحله پسا خامنهای را داشته باشند.
فایل صوتی جدیدی هم از رهبر جمهوری اسلامی در شبکههای اجتماعی و خبرگزاریهای حکومتی منتشر شد که صدای خسته و نامساعد او نه تنها تاییدی بر بیماری وی بود بلکه بر گمانهها درباره پیشرفت بیماری خامنهای و عدم توانایی او در اداره امور کشور مهر تایید زد.
شرایط جسمی و صدای خامنهای، لغو دیدارهای او بهویژه دیدار با اعضای مجلس خبرگان را بهدلیل بیماری تایید کرد با این حال شرایط سلامتی رهبر ایران تنها یکی از دلایل لغو دیدار مذکور بهشمار میرفت.
طبق گزارشها، اجلاس اخیر مجلس خبرگان شاهد چند مسئله مهم کم سابقه بود که هم حاصل وضعیت سلامتی وخیم خامنهای بوده و هم دعوای جانشینی او را میان رقبای بالقوه و بالفعل برجسته کرد.
در اجلاس اخیر خبرگان، برای اولین بار در تاریخ جمهوری اسلامی بیش از سی نفر از اعضا عامدانه غیبت کرده و به «آبستراکسیون» اقدام کردند. چنین حادثهای تاکنون در مجلس خبرگان رخ نداده بود و شاهدی بر عمق اختلاف میان طبقه روحانیون حاکم برای مسئله جانشینی خامنهای محسوب میشود.
این مسئله از آنجا اهمیت ویژهای مییابد که مجلس خبرگان همیشه مجلسی یکدست و چیده شده توسط شخص خامنهای پنداشته میشد و خصوصا انتخاب اعضای این دوره با وسواس و دقت زیادی همراه بود آنچنان که بسیاری از نامزدهای مهم خبرگان در این دوره بهدلیل احتمال اندک مخالفت با «منویات» رهبر جمهوری اسلامی حذف و «رد صلاحیت» شدند.
غایبان اجلاس اخیر رهبری عملا برنامه و تصمیم از پیش تعیین شده توسط جناح نزدیک به خامنهای برای بحث و تایید ضمنی فرزندش مجتبی به عنوان رهبر بعدی را ناکام گذاشتند.
اقدام به آبستراکسیون همچنین پیام مهمی به رقبای خامنهای ارسال کرد. این اقدام نشان داد که نفوذ و قدرت خامنهای و بیت او در طبقه روحانیون حاکم با شدت گرفتن بیماریش شدیدا کاهش یافته و رقبا از جرات بیشتری برای مخالفت با پروژههای رهبر بیمار و فرزند جاهطلبش برخوردار شدهاند.
پیامدهای غیبت هدفمند اعضای خبرگان تا آنجا پیش رفت که برخی حضار پیشنهاد احیای «شورای رهبری» را برای گذار از بحران انتخاب جایگزین خامنهای و جلوگیری از شکاف قدرت در بالاترین سطح جمهوری اسلامی مطرح کردند.
این پیشنهاد که به عنوان راهحلی میانه و موقت برای توافق بین جناحهای قدرت ارائه شد، بهوضوح از وجود چندین رقیب قوی و همتراز برای مهمترین جایگاه قدرت در جمهوری اسلامی حکایت دارد. همزمان نشان میدهد که هیچ شخصیت توافقی و مورد اجماع طبقه حاکمه وجود ندارد.
در حقیقت دیکتاتوری مطلقه خامنهای در ایران ضمن این که سپهر سیاست را تعطیل و امر سیاسی را تعلیق کرد، جمهوری اسلامی و طبقه روحانیت حاکم را هم از شخصیتهای تاثیرگذار و مورد اجماع تهی ساخت.
با این وجود برخی رقبا این پیشنهاد را رد کردند چرا که تجربه حکمرانی مطلقه خامنهای را پیش رو داشته و شاهد بودند که قدرت در جمهوری اسلامی در شخص رهبر خلاصه میشود و رهبر مطلقه، فعال مایشا در نظام دیکتاتوری دینی است. به همین دلیل از منظر کسب «همه قدرت» با پیشنهاد شورای رهبری مخالفت کرده و میکوشند تا جایی که ممکن است شانس خود را «بهتنهایی» برای سوار شدن بر مرکب «رهبری مطلقه» آزمایش کنند.
از این چشمانداز، سخن غیاثالدین طاهامحمدی، عضو خبرگان بهتر فهمیده میشود آنجا که گفت مجلس خبرگان باید رهبر بعدی را «در آستین» داشته باشد.
این سخن طاهامحمدی در واقع واکنشی به آبستراکسیون و مخالفان تعیین مجتبی به عنوان جانشین پدرش بوده است. او سربسته گفته که خامنهای در آستانه مرگ است و باید سریعا جانشین او تعیین شود. همچنین مخالفان را ترسانده که اگر سریعا اقدام نکنند ممکن است کشور با خلا قدرت مواجه شود و در شرایط اعتراضی داخلی و فشارهای خارجی کنونی جمهوری اسلامی فرو بپاشد.
افزون بر آن خامنهای و دیگر صحنه گردانان سیاست پشت پرده در جمهوری اسلامی تلاش کردند تا همه پروندههای بحرانی داخلی و خارجی از جمله پرونده اتمی، بحث موشکهای بالستیک، مشکل پهپادی، شرایط اقتصادی، پرونده زندانیان سیاسی و دیگر مسائل کلیدی کشور را عامدانه به تاخیر بیاندارند و آنها را به مسئله جانشینی رهبری پیوند بزنند تا تصمیم خود که همانا نشاندن مجتبی بر سریر قدرت است را به همه مخالفان و طرفهای بینالمللی تحمیل کنند.
بهرغم این، پوشیده نیست که شرایط اجتماعی، سیاسی و اقتصادی داخلی ایران بهشدت شکننده و غیر مستقر است. هر اعتراض و مشکلی سریعا ابعاد گسترده اجتماعی پیدا میکند و معترضان بهسرعت راس نظام را مورد هدف و شعارهای اعتراضی خود قرار میدهند.
بحرانها به ابربحران تبدیل شده و شکافهای اجتماعی و اقتصادی بر هم منطبق شدهاند. در این شرایط، جمهوری اسلامی هم با به تاخیر انداختن مطالبات مردم، سرکوب کوچکترین خواستهها و گذار به ساختاری نظامی-امنیتی عملا شکاف دولت-ملت را چنان گسترده کرده که بعید است بتواند چنین شرایطی را بدون افزایش هزینهها مدیریت و اداره کند.
از این منظر، دعوای راس هرم قدرت در جمهوری اسلامی منحصر به طبقه روحانیون حاکم نمیماند و پیامدهایی فراتر از بازی قدرت میان رقبای جانشینی خامنهای خواهد داشت.
خامنهای با تمرکز قدرت در شخص رهبر و تبدیل جمهوری به دیکتاتوری مطلقه از طریق «ولایت مطلقه فقیه» عملا نظام حاکم را به وجود خود مرتبط کرد. در این وضعیت، سلامت و مرگ او بیتردید هم بازی و روابط قدرت در سطوح بالای ایران را تحت تاثیر قرار میدهد و هم فرصت و امکان تحرک اجتماعی و احتمال فروپاشی دیکتاتوری حاکم را میسر میکند.