رهایی شیعیان عرب از خمینیسم سیاسی
شخصیتی همچون روحالله خمینی را نمیتوان صرفا به عنوان یکی از مراجع تقلید شیعیان یا رهبر انقلاب اسلامی ایران در نظر گرفت. او در نگاه دوستدارانش شخصیتی «قابل تقدیس» و در نگاه منتقدان به عنوان «یک شیطان» مجسم میشود و لذا یکی از رهبران بسیار تاثیرگذار در تاریخ خاورمیانه، مناقشات و جنگهایی خشونتباری بود.
ایدههای خمینی همچنین باعث دگرگونی بنیادین در نقش روحانیون و «انقلابیسازی فقه» و خارج کردن آن از فضای محدود به احکام نماز، روزه، عبادات و همچنین ورود آن به عرصههای «دولت دینبنیاد» و مسائل پیچیده آن گردید که مفاهیم آن در روابط خارجی نظام تازه تاسیس «جمهوری اسلامی» ایران که پس از پیروزی انقلاب در سال 1979 شکل گرفت، بهطور مستقیم تجلی یافته و روابط با همسایگان عرب را پرتنش کرد.
در اولویت قرار دادن شعار «صدور انقلاب» از سوی نظام جدیدالتاسیس بر شدت این تنشها افزوده و پیامدهایی نظیر دخالت در امور داخلی این کشورها را بهدنبال داشت.
تاثیرگذاریهای داخلی
تاثیرگذاریهای فقهی خمینی بر مسائل داخلی ایران که چهره کشور پادشاهی دارای وجهه مدرن لیبرالیستی الهامگرفته از غرب را تغییر داد را نیز نمیتوان نادیده گرفت.
این تاثیرگذاریهای داخلی در تلاش هواداران انقلاب به اجرای مجازاتها، اسلامیسازی جامعه و مذهبی کردن احزاب و پیاده کردن قوانین فقهی بر مردم، تاسیس گروههای جوانان انقلابی داوطلب به هدف تحمیل رویکردهای خود به زور به مردم ایران؛ بهویژه زنان قابل مشاهده است که آنها را در معرض تنگناها و اقدامات تجاوزکارانه زیادی قرار داد که در بدترین و خشنترین شکل آن به «اسیدپاشی» به دختران «بدحجاب» انجامید.
احساسات پرشور
تنها اسلامگرایان یا شیعیان نبودند که با «انقلاب اسلامی» سال 1979 همدلی کردند بلکه بسیاری از روشنفکران چپ عرب و حتی غربیها نیز به نگارش در مورد این رویداد پرداختند. در این رابطه میتوان به میشل فوکو، حازم صاغیه و ادونیس اشاره کرد. پیروزی انقلاب، لحظه «فوران احساسات» بود زیرا نه پیروزی خمینی بلکه سرنگونی رژیم محمدرضا شاه پهلوی باعث خوشحالی زایدالوصف بخش گستردهای شد که رژیم او را به عنوان رژیمی خودکامه و غیردموکراتیک میدانستند.
ولایت فقیه
خمینی یک مرجع تقلید بود که بسیاری از شیعیان در ایران و خارج از او تقلید میکردند؛ اگر چه مراجع تقلید با مقلدان بسیاری نظیر ابوالقاسم خویی ملقب به «استاد فقها» وجود داشتند اما خمینی توانست روش جدیدی را در حوزه در تضاد با نگرش سنتی حاکم بر حوزه «نجف» تاسیس کند و حوزه علمیه قم را در راس فعالیتهای سیاسی قرار دهد.
او روحانیون را در کانون فعالیت حزبی، کار مبارزاتی و مبارزه مسلحانه در جبهههای جنگ وارد ساخت. رویکرد سنتی در دوران غیبت امام زمان (از سال 260 هجری تا سال پیروزی انقلاب)، دچار فروپاشی شدیدی شد که در قالب سیره متشرعان و علمای بزرگ شیعه تا قبل از پیریزی خط مشی خمینی، حاکم بود.
خط مشی خمینی در سخنرانیهایش در نجف عراق در دوره اقامت او در این شهر، آشکار شد که در مرحله بعدی در کتاب «حکومت اسلامی» مبتنی بر نظریه «ولایت فقیه» انتشار یافت. بر اساس نگرش خمینی، صلاحیتهای ولایت فقیه برگرفته از «ولایت امام معصوم» است که به موجب آن، فقیه عادل، شجاع و جامع الشرایط، جانشین امام زمان است و در نتیجه از تمامی صلاحیتها و ویژگیهای امام به جز «عصمت » برخوردار است.
اختلافنظر فقها
نظریه «ولایت فقیه» در آن زمان مورد بحث و مجادله زیادی قرار گرفت زیرا فقهای مذهب جعفری به «ولایت محدود» بر افراد فاقد صلاحیت و ایتام و در امور «حسبه» (احکام ظاهری مربوط به دین و دنیای مقلدان) بیان شده در توضیح المسائل فقها، ایمان داشتند. حتی به نظر کسانی که معتقد به ولایت فقیه بودند، محدوده این ولایت، تا به حدی نمیرسید که از ویژگی انقلابیگری به آن شکل که خمینی گفته بود، برخوردار باشد.
منتقدان نظریه «ولایت مطلقه فقیه» آن را نوعی اجتهاد خارج از متون دینی و با اهداف سیاسی شامل برپایی «حاکمیت دینی» میدانستند و استدلالهای خمینی را رد میکردند. اما نکته مهم، بازتابهای اجتماعی و سیاسی این نظریه است که از دید برخی، نتایج منفی بهویژه بر برخی شیعیان عرب گذاشت، مخصوصا آن دسته که با هر نظر مخالف یا انتقاد به شدت برخورد میکردند و نظریه ولایت فقیه را به عنوان یک امر مسلم مورد اجماع تمامی شیعیان در نظر میگرفتند، در حالی که واقعیت بدین گونه نیست.
منازعه فکری
در آن برهه منازعه درباره نقش روحانیون در نگرش ویژه خمینی با نگرش کلاسیک و سنتی شیعه شدت گرفت و مراجع برجستهای چون آیتالله خویی، آیتالله محمدکاظم شریتعمداری، سید حسن قمی و دیگران به دیدگاه سنتی پایبند ماندند.
البته این بدان معنا نیست که خمینی پیروانی نداشت زیرا نسلی از مجتهدان، طرفدار ایدههای خمینی بودند از جمله مرتضی مطهری، محمدباقر صدر، حسینعلی منتظری و محمدحسین فضلالله.
سه نفر آخر بعدها روش تفکر و رویکرد سیاسی خود را تغییر داده و برخی دیگر نیز چون محمدباقر صدر از صحنه سیاسی خارج شده و حزب الدعوه را ترک کرد.
کسانی هم مانند سید محمد شیرازی قائل به «ولایت فقیه عام» بودند ولی اختلافات زودهنگام او با خمینی باعث شد که نظریه «شورای فقها» را مطرح کرد تا مانع تمرکز قدرت مطلقه در دست یک شخص شود.
علی خامنهای، رهبر کنونی نظام حاکم بر ایران از پیروان مکتب خمینی و ولایت فقیه و تحکیم مبانی آن است و گروهی از فقهای حوزه علمیه قم مانند ناصر مکارم شیرازی، جوادی آملی و غیره نیز با او همراه هستند. افزایش قدرت سپاه پاسداران و همچنین بازوها و احزاب خارجی پیرو ولایت فقیه به عنوان «نائب امام معصوم» نظیر حزبالله لبنان، عصائب اهل حق، حزبالله حجاز و دیگر تشکیلات نظامی- عقیدتی نیز بر قدرت ولایت فقیه افزوده است.
درک واقعبینانه
درک این پیشینه تاریخی به شکلی علمی و به دور از هرگونه طرفداری یا مخالفتورزی، از اهمیت زیادی برخوردار است زیرا فهم واقعبینانه ایدهها؛ به ویژه آن دسته از ایدهها که تاثیر عمیقی بر منطقه خلیج گذاشتند، کلید اصلی حل و فصل مشکلات برجای مانده و برطرف کردن تاثیرات اجتماعی، امنیتی و سیاسی آنها به شمار میآید.
ولایت فقیه از نگاه تودهای از جوانان مسلمان شیعه در منطقه خلیج و جهان عرب، به مثابه عامل نجاتبخش و نگرشی است که به واسطه آن میتوانند آرمانهای خود را در ابعاد فردی و اجتماعی، محقق سازند و احساس قدرت کرده و قادر به تاثیرگذاری باشند.
در دهههای گذشته، جمعی از جوانان شیعه منطقه که معتقد به نظریه ولایت فقیه هستند به گروههای مختلف «حزباللهی» در منطقه خلیج خصوصا در سعودی و کویت پیوستند. دامنه این تاثیرگذاری به جوانان بحرین نیز رسید که برخی از آنان در عملیات تروریستی شرکت داشتند که به زیان صلح داخلی تمام شد.
عدهای هم در اردوگاههای «سپاه پاسداران» در ایران و لبنان آموزش دیدند. دامنه تاثیرگذاری ولایت فقیه به مسلمانان شیعه محدود نشد بلکه حتی دشمنان آن از میان سلفیها و مشخصا جماعت «سروریه» را نیز شامل گردید.
در این رابطه میتوان به کتاب «حتی لا تکون فتنه (برای اینکه فتنهای نباشد)» نوشته غازی القصیبی مراجعه کرد که در بردارنده نوشتههای روحانیون سنی متاثر از نظریه «ولایت فقیه» است.
افزون بر آن، جمعی از گروههای اخوان المسلمین در بسیاری از کشورهای عربی، به ولایت فقیه پیوستند که برجستهترین مثال در این مورد، روابط «حماس» با رژیم ایران است.
گزارش «العربیه» در 6 ژانویه 2022 با عنوان«نقش سپاه پاسداران ایران و حزبالله لبنان در آموزش عاملان حمله تروریستی الخُبر»، به علل و دلایل گرایش برخی از جوانان سعودی به سازمان «حزبالله حجاز» پرداخت. مهمترین علت، ایمان مطلق به نظریه ولایت مطلقه فقیه خمینی به عنوان بنیانگذار انقلاب اسلامی و پس از او علی خامنهای بود که در ذهنیت این جوانان، نقش بسته بود.
باطل کردن جادوی ایدئولوژی
برچیدن این «هاله مقدس»، اساسیترین راه برای تحقق « رهایی از خمینیسم سیاسی» است که مترادف با رها شدن از بار سنگین «ولایت فقیه» و تعهدات مذهبی آن است. این کار با فحاشی یا ستایش یا علاج سطحی و موقت امکان پذیر نیست. باید این پدیده مورد تحلیل و کنکاش قرار بگیرد تا بتوان به بیان ماکس وبر، با «باطل کردن جادو»، نقاط ضعف نظریه ولایت فقیه را یافت و تعارض آن با ارزشهای مدرنیته، مدنیت و لیبرالیسم معاصر را فاش کرد.
با چنین روشی میتوان تفاوت میان مفاهیم دین و سیاست را روشن ساخته و رویدادها را در بسترهای تاریخی و تحولات اجتماعی قرار داد. با نقد علمی گفتمانهای انباشته شده که در اثر تکرار به اموری ثابت و تغییرناپذیر تبدیل شدهاند میتوانیم آگاهیسازی کنیم تا جوانان بیشتری جذب این ایدههای تندرو مانند ولایت فقیه نشوند. همچنین باید به اتباع این دیدگاه که به صورت «بمب ساعتی» ممکن است در هر زمان و مکانی در آینده منفجر شوند و مشکلات و مصائب زیادی را در جوامع خلیجی به وجود آورند خطر «اسلام سیاسی» را گوشزد کرد.
نخستین گام، نقد علمی به دور از تقدس و تبعیت کورکورانه است. تاریخ به ما میگوید که خشونت ایجاد شده از سوی احزاب و جریانهای اسلامگرا، تبعات جبرانناپذیر و مشکلسازی حتی برای پیروان آنها ایجاد کرده است که مصداق آن مقوله «انقلاب فرزندان خود را میبلعد» است.