«امارت اسلامی افغانستان» کپی برابر اصل «جمهوری اسلامی ایران»
ظهور دوباره طالبان در افغانستان برای اسلامگرایان ایران هدیهای خدادادی است
در پی خروج بی قید و شرط آمریکا از افغانستان، ستیزهجویان طالبان دولت قانونی این کشور را به شیوهای قهری سرنگون کرده و سهشنبه 7 سپتامبر اعلام کردند «دولت موقت»ی برای دستیابی نهایی به «امارت اسلامی افغانستان» تشکیل دادهاند. حداقل نیمی از اعضای دولت موقت طالبان با اتهامات تروریستی سنگین تحت تعقیب نهادهای بینالمللی هستند.
در این میان، برخی ایرانیان از به قدرت رسیدن و دولت تشکیل دادن طالبان در افغانستان ابراز نگرانی کرده و از جمهوری اسلامی خواستار مقابله با آنها شدهاند. نکتهای که این ایرانیان در مواجهه با وضعیت تراژیک فعلیِ افغانستان از یاد بردهاند این است که «طالبان» چهل سال است بر کشور خودشان ایران حکومت میکند.
رهبر و بسیاری از مقامات ارشد جمهوری اسلامی به دلیل آمریت یا عاملیت در تروریسم، تحت تعقیب نهادهای بینالمللی هستند. تازهترین نمونهاش احمد وحیدی، وزیر کشور دولت ابراهیم رئیسی است، که به اتهام طراحی و اجرای عملیات تروریستی علیه یهودیان آرژانتین در نقش افسر «نیروی قدس» سپاه پاسداران در دهه نود میلادی تحت تعقیب است. خود رئیسی هم که متهم به آمریتِ کشتار زندانیان سیاسی در دهه شصت شمسی است.
لذا میبینیم که «امارت اسلامی افغانستان» در حقیقت کپی برابر اصل «جمهوری اسلامی ایران» است. طالبان و حکومت ایران گرچه خواستگاههای متفاوتی دارند و جزئیات ظهورشان نیز متفاوت است، اما در یک بستر کلی رشد کردهاند و به طور عمده اهداف مشابهی دارند. اینها دو فرقهٔ اسلامگرای خشونتگرا، ضد دموکراسی، و ضد ارزشهای غربی با پیشینهای بیش از یکصد سال در مناطق نفوذ خود هستند.
هم طالبان و هم اسلامگرایان ایران، تحت عنوان «مبارزه با استعمار» و «بازگشت به خود»، حکومتهای تمامیتخواهی تاسیس کردهاند که زندگی مردم کشورهای خودشان و منطقه را به جهنم تبدیل کرده است. بررسی ریشهها و چگونگی ظهور طالبان نشان میدهد که چطور فرقههای اسلامگرا توانستهاند در این گوشهٔ کره خاکی با ترکیبی از ایدئولوژی تمامیتخواهانه، خشونت فراگیر، و محدود کردن تاثیر غرب، منطقه را تحت سیطره خودشان درآورند.
طالبان یکی از شاخههای جنبش گستردهٔ «دیوبندی» است که در شبهقاره هند، آسیای میانه، خاورمیانه، اروپای غربی، و آمریکای شمالی نفوذ دارد. دیوبندی یک جنبش بنیادگرای اسلامگرایانهٔ سنی (عمدتا حنفی) است که در میانهٔ قرن نوزدهم در واکنش به حضور بریتانیا در شبه قاره هند شکل گرفت. هشت سال پس از شورش مشهور «سپاهیان» هندی علیه حکام انگلیسیشان در سال 1857، اسلامگرایانِ رادیکال مدرسه علمیه «دارالعلوم اسلامی» را در شهر دیوبند در شمال هند برای مبارزه با بریتانیا پایه گذاشتند.
«جمعیت علمای هند»، جبهه سیاسی جنبش دیوبندی که در سال 1919 تأسیس شد، نقش عمدهای در جنبش استقلال هند بازی کرد. در زمان این جنبش در نیمه اول قرن بیستم و پس از آن در هندوستانِ پسااستعماری، دیوبندیها از مفهوم «ناسیونالیسم تلفیقی» حمایت میکردند، که بر اساس آن هندوها و مسلمانان یک «ملت واحد» تلقی میشدند که باید در کنار یکدیگر علیه حکومت بریتانیا مبارزه میکردند.
بعدها در میان دیوبندیها انشقاق پیش آمد، و گروهی از آنها با اتحاد مسلمین و هندوها مخالفت کرده و خواستار استقلال سیاسی کامل مسلمانان شبهقاره هند شدند. اینها نهایتا در سال 1945 از «جمعیت علمای هند» جدا شده و خود را «جمعیت علمای اسلام» نامیدند، و به «مسلم لیگ» محمدعلی جناح پیوستند که برای ایجاد یک سرزمین مستقل اسلامی در شبهقاره هند تلاش میکرد. این سرزمین در نهایت به دو کشور بنگلادش و پاکستان تبدیل شد.
از زمان استقلال پاکستان، جنبش دیوبندی همواره در این کشور نفوذ زیادی اِعمال کرده است. این جنبش در دوران ریاستجمهوری ژنرال ضیاءالحق، که عمدتا همزمان شد با دوران اشغال افغانستان توسط اتحاد جماهیر شوروی در دهه هشتاد میلادی، رشد چشمگیری یافت. دولت ضیاءالحق، که خود اسلامگرایی افراطی بود، از گسترش مدرسههای دیوبندی در پاکستان حمایت میکرد، و شبهنظامیان دیوبندی را برای مبارزه با شوروی در افغانستان و با هندوستان در کشمیر پرورش میداد.
طالبان به طور عمده محصول فراز و نشیبهای مذهبی و سیاسی و اجتماعیِ این دورهٔ تاریخی در پاکستان هستند. اسلام دیوبندی رایجترین شیوه آموزشی در منطقه «پشتونستان» پاکستان و افغانستان است. رهبران برجسته طالبان، که عموما پشتون هستند، در مدرسههای علمیه دیوبندی تحصیل کردهاند. از زمان ظهور طالبان در افغانستان، دارالعلوم دیوبند پیوسته از آنها حمایت کرده است. مجموعه این عوامل باعث شده تا عموم مخالفان طالبان در افغانستان آنها را «نیروی نیابتی» پاکستان تلقی کنند.
طالبان، همانند دیگر گروههای وابسته به جنبش دیوبندی، بسیار نامُداراگر و خشونتگرا هستند. از آنجایی که آنها بنیادگرایانی هستند که راه خود را تنها مسیر درست به سوی خدا و آخرت میدانند، دیگر مسلمانان و پیروان دیگر ادیان را «گمراه» دانسته، به آنها و اماکن مقدسشان حمله کرده و کشتار و تخریب میکنند.
بیش از دو دهه پیش، بعد از در هم شکستن مقاومت شهر مزارشریف در شمال افغانستان، طالبان هزارههای شیعهمذهب و ازبکها و تاجیکهای سنیمذهب را قتل عام کردند. آنها در دوران اولین «امارات اسلامی»شان در افغانستان، مجسمههای هزار و پانصدسالهٔ بودای بامیان را، تحت این عنوان که «بت» هستند، منفجر کردند. طالبان بعدها برهانالدین ربانی، فارغالتحصیل برجسته دانشگاه الازهر مصر و رهبر سنیمذهب «جمعیت اسلامی افغانستان» را ترور کردند.
رفتار طالبان به ویژه با زنها بسیار بدوی و ضدانسانی است. آنها تحت عنوان «غیرت» با خشونت از آزادیهای فردی و فعالیتهای اجتماعی زنان جلوگیری میکنند. آنها در «دولت موقت» اخیر خود «وزارت امور زنان» را از بین بردند، و به جایش «وزارت امر به معروف و نهی از منکر» تاسیس کردند. طالبان همچنین متهم به ارتکاب «نسلکشی» و «کوچ اجباری» کسانی هستند که «عناصر نامطلوب» تلقی میشوند، چنانکه اخیرا درباره ساکنان «دره پنجشیر» به گوش میرسد.
با این تفاصیل، رژیم اسلامگرای شیعیِ حاکم بر ایران، اگرچه از منظر مذهبی شیعهستیزیِ طالبان را خوش نمیدارد، اما از نظر سیاست داخلی و استراژی بینالمللی خرسند است که در همسایگیاش یک فرقه بنیادگرای بدویِ سنی به قدرت رسیده است، که از قضا تا به این لحظه بلندپروازیهای جهانی از خود نشان نداده است، «امارت اسلامی» مورد نظرش را به جغرافیای افغانستان محدود کرده است، و اظهار علاقه کرده تا با حکومت ایران و متحدانش روسیه و چین روابط حسنه برقرار کند.
ظهور دوباره طالبان در افغانستان برای اسلامگرایان ایران هدیهای خدادادی است. طالبان نفوذ آمریکا و دیگر کشورهای غربی را در منطقه کم میکنند؛ حواس دنیا را از بحران خاورمیانه که رژیم ایران ایجاد کرده، و دیکتاتوری و خشونت و نقض گستردهٔ حقوق بشر در ایران پرت میکنند؛ و زبان جمهوری اسلامی را بر سرِ مردم ایران دراز میکنند که «اگر ما نباشیم، طالبان شما را میخورند» – چنانکه چند سال پیش در گرماگرم جنگ داخلی سوریه در باب «داعش» گفتند.
دقیقا به همین دلایل است که تا به امروز بخش بزرگی از مقامات و رسانههای جمهوری اسلامی با حرارت از طالبان حمایت کردهاند. چنانکه به نظر میرسد، ایالات متحده باز با محاسبات نادرست خود، رژیمِ در آستانهٔ سقوطِ جمهوری اسلامی را مشروعیت و حیاتی دوباره بخشیده است. با این وجود، ریشههای «دیوبندی» طالبان، که گرایش به گسترش جهانی دارد، میتواند پس از استقرار کاملشان در افغانستان، مرتبهای دیگر محاسبات آمریکا درباره «مبارزه با تروریسم» را بر هم ریزد، و مطامع جمهوری اسلامی برای توسعهطلبی منطقهای را نقش بر آب کند.