احمدینژاد و آمادهسازی برای مرحله پسا-خامنهای
همانگونه که انتظار میرفت محمود احمدینژاد، رئیس جمهوری پیشین ایران و عضو کنونی مجمع تشخیص مصلحت نظام از سوی شورای نگهبان برای انتخابات سیزدهمین دوره ریاست جمهوری رد صلاحیت شد. اما بسیار سادهانگارانه است اگر تصور شود احمدینژاد رد صلاحیت خود را پیشبینی نمیکرد.
احمدینژاد در هنگام حضور برای نامنویسی در وزارت کشور در اقدامی بیسابقه اعلام کرد در صورت رد صلاحیت انتخابات را تحریم خواهد کرد. این سخنان تهدیدآمیز البته از هم جناحیهای سابق او و دشمنان قسم خورده امروز وی پنهان نماند. اصولگراها با انتقاد از سخنان احمدینژاد به او یادآوری کردند که وی دو بار با همین سیستم انتخاباتی رئیس جمهور ایران شده بود و تهدید وی را غیر قابل قبول دانستند.
اما رئیس جمهوری پیشین بجای رویارویی، با روش اصولگراها با آنها به مقابله برخاست؛ به جای حمله مستقیم به آنها به بزرگنمایی نقاط ضعف آنها پرداخت و خطوط قرمز آنها را به چالش گرفت. او در مصاحبه با روزنامه شرق، منتسب به جریان اصلاحطلب خودش را «لیبرال دموکرات» نامید، اصطلاحی که برای حذف مخالفان داخلی جمهوری اسلامی بکار برده میشود و بسیاری از نامیدن خود با این اصطلاح ابا دارند. وی در آن مصاحبه تاکید داشت که «او احمدینژاد سابق نیست». این جمله کلید تحلیل رفتار کنونی احمدینژاد است.
فاز تغییر
واقعیت آن است که نشانههای تغییر در احمدینژاد در دوران دوم ریاست جمهوری او آغاز شد. او حمایت قاطع علی خامنهای از خود درتقلب گسترده انتخاباتی در سال 88 را فرصتی برای انجام اقدامات جسورانه و عبور از خطوط قرمز نظام دانست و وارد یک جنگ فرسایشی با مهمترین ارکان نظام ولایت مطلقه از جمله شخص رهبر، سپاه پاسداران، نهادهای امنیتی و دستگاه قضا شد.
سرپیچی از خامنهای
احمدینژاد از دستور خامنهای در عدم تغییر وزیر اطلاعات سرپیچی کرد و در اقدامی بیسابقه ده روز در خانه «بست» نشست. او همچنین رو در روی سرداران سپاه آنها را «برادران قاچاقچی» نامید و در همان حال قوه قضائیه را مامن و خانه فاسدان دانست.
احمدینژاد در انتهای دوره دوم ریاست جمهوری خواستار ادامه حضور خود و تیمش در قوه مجریه شد. او به همراه «اسفندیار رحیممشایی»، معاون خویش جهت ثبت نام در یازدهمین انتخابات ریاست جمهوری به ستاد انتخابات کشور رفت و دست او را به عنوان«خلیفه» خود در برابر رسانهها بلند کرد. مشایی رد صلاحیت شد و اندکی بعد به اتهام «تبلیغ علیه نظام» و «اقدام علیه امنیت ملی» به زندان انداخته شد.
در دوازدهمین دوره انتخابات ریاست جمهوری در سال 1396 نیز ابتدا احمدینژاد به دلیل بیتوجهی به «پند» رهبر در عدم نامنویسی درانتخابات رد صلاحیت شد و سپس «حمید بقایی» دیگر معاون او در دوران ریاست جمهوری به سرنوشت مشایی دچار گردید.
درسگرفتن از تجربه خاتمی
با نظر به چنین شرایطی احمدینژاد درک کرد که نظام ولایت مطلقه راه او برای بازگشت به درون سیستم را بسته است، لذا کوشید تا دست به «حمله متقابل» بزند و تجربه «محمد خاتمی» و جریان اصلاحطلب در تبدیل شدن به مدافعان وضع موجود را تکرار نکند. احمدینژاد با حمله به خطوط قرمز نظام، نشان داد که این خطوط آن گونه هم که خامنهای و نظامش بر آن تاکید دارند کاملا فولادین نیستند و میتوان از آنها عبور کرد. او به حضور نظامی ایران در سوریه و در دفاع از رژیم بشار الاسد حمله کرد و نهادهای امنیتی ایران را در دستان «یک باند امنیتی فاسد» دانست که به کشتار مردم و حیف و میل منابع کشور میپردازند. در همان حال او با حضور در شبکههای اجتماعی و مصاحبه با رسانههای داخلی و خارجی و نامهنگاری با شخصیتهای سیاسی مهم دنیا از جمله رئیس جمهور سابق و لاحق ایالات متحده چهرهای به روز شده از خود در ایران و دنیا به تصویر کشید.
از چنین چشماندازی کاملا روشن بود که نامزد شدن او برای سیزدهمین دوره انتخابات ریاست جمهوری نه برای حضور در آن رقابتها بلکه برای به تصویر کشیدن موسسات نظام ولایت فقیه به عنوان نهادهای حفظ وضع موجود و نشان دادن خود به عنوان قربانی نظامی تمامیتخواه بود.
برنامهریزی برای مرحله «خلا قدرت»
احمدینژاد به خوبی میداند که غیر ممکن است در وضعیت کنونی دوباره به ریاست جمهوری دست یابد. اما حضور او در صحنه سیاسی ایران محدود به حضوری انتخاباتی و سکوت در صورت رد صلاحیت نیست. او گوشه چشمی به مرحله خلا قدرت ناشی از درگذشت رهبر سالخورده ایران دارد. در شرایط نبود یک جایگزین مناسب در داخل و فقدان اپوزیسیون منسجم خارجی احمدینژاد میکوشد با شکستن پی در پی خطوط قرمز نظام، خود را به عنوان منتقد وضع موجود و از بازیگران مرحله پس از خامنهای نشان بدهد.
احمدینژاد به این باور رسیده است که خامنهای با رفتارها و سیاستهای تمامیتخواهانه جمهوری اسلامی را کاملا وابسته به شخص خود کرده و در صورت مرگ رهبر کنونی، نظام جمهوری اسلامی با احتمال سقوط مواجه خواهد شد.
با این وجود احمدینژاد برای موفقیت نیاز به پایگاه اجتماعی دارد. در حال حاضر طبقه متوسط که پایگاه اجتماعی جریان اصلاحطلب بود پس از سیاستها و برنامههای ناموفق دولت حسن روحانی و عقبنشینیهای مستمر اصلاحطلبانِ درون و برون نظام کاملا از اینجریان روی گردان شدهاند. با آگاهی از چنین وضعیتی، احمدینژاد با شعارهای عدالتخواهانه طبقه فقیر و مستضعف را هدف فعالیتهای خود قرار داده است. احمدینژاد میداند که سیاستهای اقتصادی ناموفق و شکست خورده باعث شده که 80 درصد مردم ایران به زیر خط فقر سقوط کنند به همین دلیل شعارهای اقتصادی و عدالتمحورانه با چاشنی حمله به نهادهای بالا دستی نظام که منتسب به رهبر و بیتاش هستند مناسبترین تاکتیک در مرحله کنونی تشخیص داده شدهاند.
احمدینژاد با حملات بیمحابا به ساختارهای مسبب وضع کنونی نسل جوانی را مورد خطاب قرار میدهد که از دوران ریاست جمهوریاش در فاصله سالهای 84 تا 92 خاطرهای در ذهن ندارند.
روشها و گفتار سیاسی احمدینژاد نشان میدهد که او احمدینژاد سالهای دوران ریاستش نیست. احمدینژاد با دوری از گفتار ایدئولوژیک و خصمانه پیشین خود با روشی فرصتطلبانه و ماکیاولی به دنبال کشیدن بازی به مرحله پس از علی خامنهای است تا خود را به عنوان یک بازیگر غیر قابل حذف در بازی جانشینی رهبری تحمیل کند.
هر کس از صندوقهای انتخابات 28 خرداد 1400 به عنوان رئیس جمهوری نظام ولایت مطلقه فقیه بیرون آورده شود بدون شک از مهمترین اهداف حملات آینده احمدینژاد خواهد بود و متهم خواهد شد که تنها با شارژ حاکمیت و با حذف تمام رقبای بالقوه و بالفعل به جایگاه ریاست جمهوری دست یافته است. این شرایط دقیقا آن چیزی است که احمدینژاد به خوبی میداند چگونه باید از آن به نفع خود بهرهبرداری کند.