اواخر نوروز امسال خبر عقد قرارداد ۲۵ساله میان رژیم اسلامگرای ایران و رژیم کمونیستی چین مثل بمب در جهان ترکید و باعث غلیان احساسات ایراندوستان شد. بسیاری در شبکههای اجتماعی و طی تظاهرات خیابانی علیه شرایط مشکوک معامله موضع گرفته و اعتراض کردند. از آنجایی که هر دو رژیم مفاد قرارداد را مخفی نگاه داشتهاند، عموم ایرانیان آن را در شمار معاهدات ننگین تحتالحمایگی به حساب میآورند از جنس همانهایی که قجرها با روسها منعقد میکردند، اما بسی بدتر و ایرانبرباددهتر.
چنانکه بنظر میرسد، جمهوری اسلامی در قبال دریافت تضمین امنیتی برای بقا و جلوگیری از سرنگونیاش بدست مخالفانش و غرب، تقریباً تمام منابع طبیعی و معدنی و زیرساختها و بازارهای ایران را به مدت ربع قرن به چین واگذار کرده. در آن سوی دنیا، پرزیدنت بایدن هم گفت الان مدتی هست که نگران چرخش ایران به سوی شرق است. و با این وجود غرب هنوز به عقد قرارداد صلح با جمهوری اسلامی امیدوار است. اما حقیقت این است که در جایی که رژیم حتی به توافق هستهایِ اولیه هم پایبند نبود، سیاست «نگاه به شرق» اخیرش چشمانداز هرگونه توافق عملی با غرب را تیره میکند.
قرارداد ۲۵ساله در واقع یک سری توافقنامههای جامعِ سهجانبه است برای همکاریهای گستردهٔ نظامی و امنیتی میان ایران، چین و روسیه؛ امری که معادلات قدرت در خاورمیانه را به طرز چشمگیری تغییر خواهد داد. طبق آنچه به بیرون درز کرده، هواپیماهای جنگی چین و روسیه دسترسی نامحدود به پایگاههای هوایی ایران خواهند داشت و کشتیهای جنگی آنها نیز در بنادر جنوب ایران پهلو خواهند گرفت. همچنین، سیستمهای جنگ الکترونیکی روسیه برای مقابله با حملات هوایی و امثالهم در سراسر ایران نصب خواهد شد، که میتواند به فرماندهی استراتژیک جنوبی روسیه و از آن طریق به سیستمهای جنگ الکترونیکی چین متصل شود. علاوه بر این، برای آموزشهای امنیتی و نظامی سالانه فرماندهان و افسران سپاه به پکن و مسکو و فرماندهان نظامی و افسران روسی و چینی به تهران سفر خواهند کرد.
سه رژیم استبدادی اوراسیایی با تکیه بر شراکت چندجانبهشان که خیالشان را تا حدودی از بابت گزند دشمنانشان آسوده کرده، طی چند سال اخیر خصومتشان نسبت به غرب و به ویژه ایالات متحده را افزایش داده و آن کشور را در سرتاسر جهان به چالش کشیده یا در امور داخلیاش در سطوح مختلف دخالت کردهاند. به عنوان مثال، حداقل طی پنج سال گذشته این سه رژیم آشکارا در انتخابات ریاست جمهوری و کنگرهٔ آمریکا و همچنین درگیریهای نژادی که بر اثر مرگ جورج فلوید سیاهپوست به راه افتاد دخالت کردند. علاوه بر این، هم روسیه و هم چین به شدت با قطعنامهٔ پیشنهادی ایالات متحده در شورای امنیت سازمان ملل برای تمدید نامحدود تحریمهای تسلیحاتی علیه رژیم ایران مخالفت کرده و با شکست قطعنامهٔ آمریکا مجوز خرید فنآوری نظامی پیشرفته را برای رژیم صادر کردند. هر دو نیز از پروژهٔ هستهای تهاجمی رژیم ایران دفاع میکنند.
در روزگاری که آمریکا از برخورد مستقیم با دشمنان لیبرالیسم خودداری میکند و اروپا گرفتار پراکندگی آراء در باب چگونگی دفاع از منافعِ خود و دموکراسی است، رژیمهای استبدادی اوراسیایی تصویرشان را بر چهرهٔ جهان نقش میزنند؛ امری که در نهایت آنها را در مسیر برخورد اجتنابناپذیر با ایالات متحده به عنوان نگهبان نظم لیبرال بینالملل قرار خواهد داد. خیزش و کوشش جمعی مستبدان اوراسیایی خطرناکترین تهدید وجودی برای نظم لیبرال است، چراکه آنها بطور سیستماتیک دموکراسیها را در اطراف و اکناف جهان به چالش کشیده و تضعیف و سرنگون میکنند. احیای امپریالیسم روسیه در قفقاز، اوکراین و خاورمیانه؛ افزایش نفوذ چین در هنگ کنگ، شرق و جنوب شرقی آسیا و همچنین خاورمیانه؛ و جهاد خونین رژیم ایران در اقصینقاط جهان اسلام و فراتر از آن را باید از این منظر مشاهده کرد. در واقع، معاهدهٔ جاهطلبانهٔ سهجانبه قرار است در راستای تامین همین هدف به کار گرفته شود.
دقیقا به همین دلیل است که هرگونه امید به عقد معاهدهای جدید با رژیم آخرالزمانی برای کاهش یا مهار تهدیداتش بیجاست. تا زمانی که رژیم ایران مهرهای است در استراتژیِ روس-و-چینی برای تسلط بر ایالات متحده، هرگز اجازه نخواهد یافت از حوزهٔ نفوذ شرق خارج شده و به غرب بپیوندد. شرق تنها تا آنجایی به رژیم اجازهٔ نزدیک شدن به غرب را میدهد که منافع امنیتی و اهداف استراتژیک خودش به خطر نیفتد. درست است که چین و روسیه گاهی اوقات نقشِ بازدارندگی در قبال برخی رفتارهای تندروانهٔ رژیم – مانند تمایل شدیدش به تولید بمب اتم – دارند، اما این فقط به این دلیل است که آنها رژیم را مانند تریلیِ بیتُرمزی میبینند که میتواند خودشان را زیر بگیرد؛ آنها همچنین از به خطر افتادن برنامههای بلندمدتشان برای مقابله با غرب توسط رژیمِ بیترمز نگرانند. لذا آنها برای کاهش خطرات رژیم آخرالزمانی علیه خودشان گهگداری افسار رژیم را میکشند. با این وجود، آنها هرگز ایران را به آمریکا واگذار نخواهند کرد، چراکه بطور کل از دشمنیِ رژیم اسلامگرا با غرب بهره میبرند.
با نظر به این حقیقت، برای خنثی کردن تهدیدهای فزاینده علیه دموکراسی، غرب باید خط مشی مفصلی ترسیم کند. با توجه به این واقعیت که در دنیای گلوبالِ امروز سیاست در تمام نقاط جهان به طرزی جداییناپذیر بههمپیوسته شده، غرب نیاز به تدوین یک دکترین امنیتیِ جمعی همانند دوران «جنگ سرد» دارد که از تقسیمبندی معمول «داخلی/خارجی» فراتر رفته و همهٔ حوزههای موردِ دغدغه را تحت یک چترِ گسترده همچون «امنیت غرب»، که دموکراسیهای سبکِ غربی و سایر متحدان غرب در سراسر جهان را نیز در بر میگیرد، پوشش دهد. ناتو باید خطوط قرمز خود را در حوزهٔ اروپا و آتلانتیک شمالی احیا کرده و پایبندی بینالمللی به آنها را با جدیت دنبال کند. پیمان ابراهیم، اتحاد استراتژیک اعراب و اسرائیل، باید به تکیهگاهِ سیاستِ خاورمیانهٔ ایالات متحده تبدیل شود. در خاور دور، تایوان باید مرکز ثقل سیاستِ خاوریِ آمریکا قرار گرفته و پس از تقویت نظامی، سیاسی و مدنی، حول محورش اتحادی استراتژیک میان دموکراسیهای شرق و جنوب شرق و جنوب آسیا شکل بگیرد.
غرب باید چشمانش را بر این حقیقت تلخ بگشاید که با وجود تمام تلاشهای خیرخواهانهاش برای صلح با دشمنانش، در آیندهٔ قابلِ پیشبینی دشمنی با غرب در اقصینقاط جهان افزایش خواهد یافت، و غرب باید خودش را برای بدترین شرایط آماده کند. این به این دلیل است که امروزه دنیا در مراحلِ ابتداییِ تغییرِ پارادایم در سیاستِ جهانی سیر میکند، که طی آن رژیمهای قدرتمندِ اقتدارگرا، با کنار گذاشتن اختلافات خود و ایجاد ائتلافهای پراگماتیک، بطور هماهنگ برای دست یافتن به یک هدف اصلی کوشش میکنند: تضعیف دموکراسی در غرب و سرتاسر جهان و در نهایت نابودی نظم بینالمللِ لیبرال. بعنوان اقدام متقابل در برابر توسعهطلبیِ خاور، باختر باید نبردِ تمدنی را به حوزهٔ نفوذِ اوراسیا بکشاند. در میان ملتهایی که زیر یوغِ اقتدارگراییِ اوراسیایی افتادهاند باید ارزشهای غربی ترویج شده و نهادهای دموکراتیک توسعه یابد. حمایت از جنبشهای دموکراسیخواهانه در کشورهایی مانند اوکراین، هنگ کنگ، سوریه و ترکیه باید در دستور کار قرار بگیرد. در مورد ایران، تنها تغییر رژیم و استقرار دموکراسی که این سرزمینِ استراتژیک را به حوزهٔ تمدنیِ غرب بازگرداند میتواند تهدیداتِ فزایندهٔ یک قدرتِ توتالیترِ اتمیِ امپریالیستی در خاورمیانه را از بین برده و طرحهای روس-و-چینی برای در هم شکستن نظمِ لیبرال و تسلط بر جهان را نقش بر آب کند.