نخ روسی و فرش سوری
سفر «بهارعربی» به محلههای ما موفقیت آمیز نبود. طوری درباره آن صحبت میکنیم که انگار در رمانی قدیمی و دردناک میخوانیم. این احساس به ما دست میدهد که آن حوادث در دورانی دور اتفاق افتاده است. و لایههای خاک و فراموشی روی لکههای خونی را پوشاندند که در پایتختها و میادین پخش شدند. آدمی حق دارد بپرسد، آیا آن بهار زود هنگام بود یا تأخیر کرد. و اگر جوامع ما دربرابر بهار و تغییر واکسینه شده باشند چطور؟ بهار بی شک جامعه جهانی آماده دست زدن و تشویق انقلابیها برای رؤیاهای بیشتر روبه روشد، اما بدون مهیا ساختن همبستگی سیاسی، حقوقی و انسانی در ساعت آزمایش. و حقیقت اینکه میتوان با ابزاری چند بهار را مجازات کرد به خصوص وقتی که تندروها بر تریبونها و میادین مستولی شدند و هراس برجوامع یورش برد و نیروهای امنیتی برای پراکندن همزمان ترس و بهار دست به کار شدند. در خاورمیانه میتوان بهار را به روشهای بسیار مجازات کرد، اما مجازات در سوریه شدیدترین بود و ثمره آن نظامی پیروز در کشوری ویران شد. یک دهه پس از اولین شراره، سوریه به نظر میان دخالتها و پرچمها و خسارتها و ارقام سردرگم است.
میتوان گفت، نظام سوری خوششانس بود. ایران که زبان دفاع از مقهوران و مظلومان را به کارمیبست از همان لحظه اول زبان منع بهار سوری از رقم زدن هر تغییر در وضع نظام و جایگاه منطقهای آن را برگزید. تغییر نظام سوریه خیلی ساده به معنای قطع خط اتصال به «حزب الله» لبنان که بزرگترین سرمایهگذاری منطقهای ایران است و دلیل آن نقشی است که حزب در جنگهای منطقه بازی میکند و درآنها وارد میشود.
مداخلهها در خاک سوریه زیاد شد. سلاح و کاروانهای جنگجویان روانه شد برای یک رویارویی که در وحشیانه بودن متمایز بود به خصوص پس از اینکه سبک «زمین سوخته» تنها سبک شد. اما تجربه نشان داد که شبه نظامیان وابسته به ایران به تنهایی قادر نیستند مانع از سقوط نظام بشوند پس از اینکه حملات مخالفان به قلب دمشق نزدیک شد. باید به دنبال چتری بود تا نظام را از سقوط نجان دهد و پس از آن فرصت ترمیم قدرت بدهد تا مناطق حیاتی را برگرداند. و اگر تهران از بهار وقتی که به دمشق نزدیک شد متنفر بود، آقای کرملین به هیچ وجه آن را دوست ندارد. دلایل زیادی موجب تشویق ولادمیر پوتین شد تا ضربهای قاتل به بهار سوری بزند. پوتین انقلابهای رنگین و بیانیههای جوامع مدنی و سازمانهای حقوقی بینالمللی را دوست ندارد و از نظر او اینها تنها نقابی بر چهره تمایل غرب برای زیرپا گذاشتن حاکمیت کشورهاست. دلیل دیگر با وجاهت قویتر. انقلاب سوریه به خود چهره نظامی گرفت و بر صفهای مقدم آن جنگجویان دوره گرد مستولی شدند که ترکیه ورود آنها به خاک سوریه را تسهیل کرده بود و شعارهای «داعش» و «القاعده» را سردادند. شمار زیادی از آنها از کشورهای بیرون آمده از زیر آوار شوروی آمده بودند و پوتین فرصت را مناسب دید تا روی خاک سوریه آنها را گوشمالی دهد به جای آنکه در اطراف یا داخل روسیه دست به این کار بزند.
مداخله روسی موازنه را به هم زد و این هم بهار سوری که از آن فقط خاطراتی ماند. دیگر سقوط نظام مطرح نیست و بیشترین چیزی که کشورهای غربی رؤیای آن را دارند این است که بشار اسد که به پیروزی در دوره جدید ریاست جمهوری نزدیک میشود کمی نسبت به راه حل سیاسی نرمش نشان دهد هرچند کمتر از آن چیزی باشد که قطعنامه شماره 2254سازمان ملل میخواهد. وقتی که سوریه به عنوان صحنه باز برای مداخلهها دیده شد، ترکیه پا پیش گذاشت تا نوار کردی نزدیک مرزهای خود را باریکتر کند و همانند ایران جایگاهی برای خود در مذاکرات آینده دستوپا کند.
نقشه بسیار پیچیده است. پیروزی روسی واضح اما ناتمام است. ایرانی شریکی سخت است و به دستگاههای نظامی و امنیتی و بخشهایی از جامعه سوریه نفوذ کرده. و اسرائیل جنگ بی وقفهای را علیه مواضع ایران در سوریه به راه انداخته و پوتین به نتانیاهو لقب شریک و دوست میدهد. ترکیه از زمان راه اندازی مسیر آستانه با روسیه و ایران به عنوان شریک رسمی شناخته میشود. حضور نظامی امریکا در خاک سوریه اما پرچم برخورد با «داعش» را بلند کرده و امیدوار است بتواند راه تهران-بیروت را قطع کند یا دستکم آن را زیرنظر بگیرد. پیروزی روسیه ناتمام است چون مسکو نمیتواند عملیات بازسازی سوریه را رهبری کند و نمیتواند نظام را بازسازی کند و ادغام آن را به جامعه عربی و بینالمللی برگرداند. پیروزی نظام نیز ناقص است. دیگر در معرض تهدید سقوط نظامی نیست، اما نابسامانی هولناک اقتصادی دشمنی است که خطرش کمتر ازآن نیست. دیگر آنکه توان ماندن طولانی مدت در میان ویرانهها و آمار هولناک تعداد کشتهها و زخمیها و پناهندگان و آوارگان پیچیده در انزوا و فرسودگی است.
در پرتو این اوضاع و با وجود دولت امریکایی که راه خود در خاورمیانه را میجوید، سفر خلیجی سرگئی لاوروف آغاز که شامل سعودی، امارات و قطر شد. جالب آنکه دیدار روسی-قطری-ترکی در دوحه منجر به آغاز «روند سیاسی موازی با راه آستانه» شد. روشن است روسیه که اکنون در پروندههای لیبی، افغانستان و سوریه حضور دارد، خود به تنهایی توان ایجاد راه حلهایی را ندارد که نیازمند تفاهم با امریکا و نیز نیازمند حمایت کشورهای خلیجی است. نظام سوری میداند، بدون برداشتن گامهایی که جهان عرب را به بازگرداندن آن به اتحادیه عرب و غرب را بر نرم کردن موانع رسیدن کمکها برای تازه کردن نفس دلگرم کند، قادر به تغییر وضعیت کنونی خود نیست.
روسیه بازیگر اول در سوریه کنونی است، اما تنها بازیگر نیست. تار و پود روسی باید در بافتن فرش راه حل سوری باشند تا آن را از زیر آوار و ویرانی اقتصادی بیرون بکشد و دروازه بازسازی و بازگشت پناهندگان را بگشاید. اما بافنده روس نیز به نخهای امریکایی، اروپایی، خلیجی، ترکی و ایرانی نیاز دارد. فرش راه حل در سوریه آسان نیست و روسیه و سوریه میدانند که دولت بایدن سرگرم توافق هستهای ایران و کنترل «صعود چینی»، شاید به توان پوتین برای محقق ساختن چنین موفقیتی در سوریه بدون گرفتن هزینه مقابل اهمیتی ندهد. آیا اسد میتواند کار بافنده روسی را تسهیل کند؟
منبع: الشرق الاوسط فارسی