کرونا کار چین است یا آمریکا؟
با شیوع کرونا، بازار تئوریهای توطئه نیز گرم شدهاست. تئوری پردازان، در ابتدا، طراحی این ویروس را کار آمریکا برای ضربه زدن به چین معرفی کردند. اما به تدریج که آمریکا گرفتار شد، متوجه شدند که راه را به خطا رفتهاند؛ و البته بدون هیچ توضیحی، یکباره به این نتیجه رسیدند که این کار چین بودهاست. والبته اخیراً عده ای دنبال روسیه رفتهاند.
در واقع، رشد سریع کرونا و تغییر و تحولات آن، به وضوح ناکارآمدی و بی فایده بودن این تئوریها را عیان کرد. کرونا با تئوریهای توطئه همان کاری را کرد که با مقوله طب سنتی و طب اسلامی کرد. اما سئوالی که میماند این است که چرا تئوریهای توطئه این میزان جاذبه و اقبال دارند؟
راستش را بخواهید عوامل مختلفی دارد، اما یک دلیل آن سادهسازی است. مسائل اجتماعی، و البته سیاسی، به ویژه در جهان امروز، به شدت پیچیده هستند. درک و تحلیل آنها نیاز به کار دارد، به جمعآوری داده. به تحلیل داده. به خواندن، به مطالعه. برای مثال برای اینکه به این سئوال پاسخ دهید که چرا ویروس در ایتالیا این همه قربانی میگیرد، اما در کشور دیگری که همسایه ایتالیا وضعیت گونه دیگری است، باید کلی پژوهش انجام دهید. به جمعیت سنی دو کشور نگاه کنید، به اینکه از روز اول ایتالیا چه سیاستی دربرگرفت و آن کشور دوم چه سیاستی، به اینکه امکانات و سرویسهای درمانی دو کشور چگونه هستند؟ و اینکه به تفاوت شبکههای اجتماعی و اقتصادی کشورهای گرفتار شده و کمتر گرفتار شده نگاه کنید. پاسخ به هر کدام از این سئوالها راهکارها و متدهای پژوهشی خود را دارد.
ذهن انسان، اما، عادتا دنبال سادهسازی است. حوصله ندارد این همه راه را برود. در چنین شرایطی راحتترین کار این است که تصور کنیم، یک فرد یا کشوری پشت انتشار ویروس بودهاست. مثلاً آمریکا به دلایلی ویروس را به ایتالیا بیشتر دادهاست و کمتر در آلمان منتشر کردهاست. یا اینکه چین ویروس را در ایتالیا منتشر کرد و در آلمان نه.
تئوریهای توطئه به همین سادگی و سرراستی بدون هیچ مطالعه، تحقیق و تحلیلی پاسخ سرراست و دقیقی به شما میدهند و شما را بینیاز از مطالعه، خواندن و تحقیق میکنند. مهمتر از آن، تئوریهای توهم توطئه ما را به کارآگاه زبردست و باهوشی تبدیل میکنند، که در عالم خیال، هر لحظه کشفی میکنیم و آن کشف را محکم بر زمین میزنیم؛ و در این فرایند کارآگاهیت، مبنا نه داده و تحقیق است، که ذهن خیال پرداز است که همه جهان را به دو قطبیهای دوست و دشمن یا سفید و سیاه مبدل کردهاست.
اگر برای بعضی، تئوری توطئه، با ساده کردن مسائل بغرنج، آنها را بینیاز از اندیشیدن جدی میسازد، این تئوریها برای حاکمان کاری رها بخش است. به همین کرونا برگردیم: اگر انتشار ویروس کار آمریکاست، آنگاه به جای توجه به ضعفهای حکمرانی، نگاهها به دشمن معطوف میشود. حکمران قبل از آنکه بپرسد، چرا اینگونه عمل کردیم، میپرسد چرا آمریکا چنین کاری با ما میکند؟
علاوه بر آن، به جای اندیشیدن به راههایی برای مقابله با بحران، به سادهسازی میافتد و دستور میدهد که در اسرع وقت همه چیز به روال عادی برگردد. در حقیقت، با انتساب ویروس به دشمن، یا حتی امور ماورائی، حکمران هم دست خالی و ناتوان خود را در اندیشیدن و مواجه با یک بحران پنهان کند و هم آنکه نقش یک قربانی را به خود میگیرد تا شاید ترحم شهروندانش را بر انگیرد؛ و از آن مهمتر، باز از یک ویروس، هیولایی میسازد که زمینه برخورد سیاسی با منتقدان عملکردش را فراهم میسازد.
تئوریهای توطئه بنابراین اگر برای یک شهروند کار سادهسازی را انجام میدهند، برای حکمرانان پرده ای میشوند تا جهل مرکب و ناتوانی خود را توجیه و پنهان کنند.
تئوریهای توطئه، بر این اساس، در عوض خواندن بیشتر، پژوهش بیشتر، تحلیل بیشتر، یا عمل بهتر، ما را به خوانشی دگماتیک، ساده، و بی عمق از جهان دعوت میکنند. این تئوریها با پاسخهای کوتاهی چون «کار دشمن است» تمامی بار مسئولیت را از خود برمیدارند و معطوف به کلیت نا معلوم و نا مشخص دیگری میکنند تا بتوانند آسوده سر بر بالین بگذراند.

* توضیح عکس: تصویر پیوست از یک مقاله پژوهشی گرفته شدهاست که به بحث توزیع متفاوت انتشار بیماریها در حیوانات اشاره دارد. پژوهشگر برای اینکه متوجه شود یک بیماری کجا و چگونه میان حیوانات منتشر شدهاست، به داده، تحلیل و دانش نیاز دارد و شکل پیوست بخش کوچکی از یک تحلیل است. اما اگر حوصله ندارید، میتوانید بگویید کاری ماورائی است یا آنکه دنبال «فردی» بگردید که برای «منافعش» بیماری را تنها در میان بخشی از حیوانات منتشر کردهاست. کاری ساده، راحت و بدون دردسر.
منبع: کانال تلگرامی «ریزوم»، کانال شخصی نویسنده