وضعیت وخیم رژیم ایران از نظر داخلی و خارجی روز به روز بحرانیتر میشود بطوری که مقامهای تهران از معالجه ضعف فراگیر ژئوپلیتیک خود از لبنان گرفته تا عراق ناتوان ماندهاند.
جمهوری اسلامی اکنون به مرد بیمار خاورمیانه تبدیل شده که در حال جان کندن است؛ این بیماری چنان در پیکره رژیم در داخل و خارج سرایت کرده که دیگر غیرقابل بهبودی و شفاناپذیر شده است.
اعتراضات ایرانیان که در همه مناطق از شمال تا جنوب و از غرب تا شرق این کشور بطور یکصدا اتفاق افتاد، ضربات محکمی بر پیکر فرسوده رژیم وارد کرد. آثار این ضربات بر چهره رژیم باقی خواهد ماند اگر چه مقامات رژیم تلاش میکنند که حقایق و واقعیتها و تاثیرات آن را پنهان کنند. مقامات ایران خوب میدانند که رژیم با پیکر بیمار و پرتاول و عفونی خود دیگر چنان ضعیف شده که تاب تحمل ضربات بیشتری ندارد.
رژیم جمهوری اسلامی اگر چه موفق شد اعتراضات را با خشونت و کشتار سرکوب کند اما هرگز موفق نخواهد شد نارضایتیها و موجهای اعتراضات آینده را خنثی یا سرکوب کند. رژیم فکر میکند با رویکرد امنیتی میتواند اعتراضاتی را که ریشه در بحران اقتصادی و سیاسی مزمن دارد حل کند اما اینگونه نخواهد شد. بحران اقتصادی ایران که ریشه در شکست سیاسی رژیم دارد با سرکوب خشن دریچهای برای موجی جدید از خشم عمومی مردم بر روی خود باز خواهد کرد. خشم مردم ایران با سرکوب اخیر توسط حکومت بسیار شدیدتر شده و فاصله میان تودهها و رژیمی که هیچ ارزشی برای مردم قائل نیست، بیشتر شده است. این فاصله ممکن است به تجدید ساختار قدرت طبق مقررات و نسخههای امنیتی رژیم منجر شود چرا که رژیم به دلیل اختلالات ساختاری که از آن رنج میبرد، راه دیگری ندارد. این اقدام با جامعه امروزی ایران و مؤلفههای قومی متنوع و رشد آگاهی سیاسی طبقه نوجوان و جوان این کشور دیگر کارساز نخواهد بود بلکه بحران را عمیقتر خواهد کرد.
برخورد خشن و رویارویی کشنده اخیر رژیم با معترضان ایرانی فاصله و اختلاف میان رژیم و مردم را عمیقتر کرده و انزجار، تنفر و تقابل میان ملت و طبقه حاکم را به نقطه غیرقابل برگشت رسانده است.
رژیم جمهوری اسلامی برای ثبات و بقای خود دیگر هیچگونه کارت برنده یا ابزاری بجز زبان زور و اسلحه ندارد، در حالی که مردم ایران با سر دادن شعار علیه کلیت نظام بارها جدایی خود را از حاکمیت اعلام کرده است. دیگر نمیتوان اعتماد به اقلیت حاکم که مشروعیت خود را با اعتراضات اکثریت معترضان که برای بازیابی حقوق خود به خیابانها آمدهاند، بازگرداند.
در ایران امروز همه از «انقلاب و رژیم» گرفته تا «کشور و ملت» با دشوارترین معضل داخلی روبرو هستند. بحرانی بسیار عمیق با ریشههای تاریخی؛ بحرانی که از زمان تأسیس «دولت سلطنتی» [در برابر خلافت] در دوران صفویه از چند قرن پیش که بر اساس معادله پیوند وحدت جغرافیا با دکترین ایدئولوژی شیعهگرایی برای کسب مشروعیت و تضمین بقای خود تاسیس شد.
از زمان به کار گرفتن معادله پیوند حاکمیت رژیمها با عقاید مذهبی در ایران، کاربرد فرمولهای ایدئولوژیک برای سرکوب مردم و مشروعیت دادن به ظلم با هدف تضمین بقای حاکمیت بر ساکنان این فلات بزرگ نیز بر جامعه تحمیل شد.
اکثریت مردم ایران اکنون به دلایل و عوامل بسیاری از جمله رشد آگاهی سیاسی و اجتماعی دیگر این معادله را قبول ندارند.
جوانان، روشنفکران و دیگر طبقات جامعهی ایران، تضمین وحدت جغرافیای سیاسی و تمامیت ارضی خود را در چارچوبهای مدرن جامعه مدنی و نهادینه کردن دمکراسی و اجرای منشور حقوق بشر و حق شهروندی در جامعهای سکولار و عرفی میبینند که با شرایط جامعه جهانی امروز همخوانی کامل دارد. مردم ایران علیه راه حلهای مذهبی سرکوبگرانه واپسگرا که برای جوانان دنیای گلوبال هیچ مفهومی ندارد عصیان کردهاند و با زبان گویا و صدایی رسا و هزینهای عظیم، نه گفتهاند. اکثر ایرانیان دیگر هیچ اعتقادی به تز ایدئولوژیک رژیمی که مشروعیت سیاسی و دینی خود را از آن میگیرد، ندارند.
از زمان تأسیس جمهوری اسلامی در سال ۱۹۷۹ توسط آیتالله خمینی که نظام ولایت فقیه را تاسیس کرد، هویت مذهبی شیعه به سایر هویتهای ملی ایران تحمیل شد و بقیه هویتهای ملی به حاشیه رانده شدند. این چتر هویتی مذهبی شکاف و بیگانگی بزرگی میان جامعه متنوع ایرانی به وجود آورده است.
استبداد دینی وخفقان سیاسی بینظیر نظام ولایت فقیه بر ملت آگاه ایران که سابقه مبارزه بیش از ۱۰۰ ساله برای دمکراسی دارد، تحمیل شد و سیاست تبعیض و محرومیت و گسترش فساد و توزیع نابرابر ثروت و محصور کردن قدرت سیاسی به دست روحانیون دینی، به افول هویت دینی و ظهور هویتهای ملی- محلی در داخل ایران منجر شد. ایرانیان مسئول همه این نابسامانی و بدبختی کشورشان را رژیم فرقه گرای استبدادی ولایت فقیه میدانند و تظاهرات اخیر که در ۱۸ استان و بیش از ۸۰ شهر برگزار شد، شاهد این واقعیت است. شعارهایی که خامنهای را به عنوان رأس هرم رژیم اسلامی هدف قرار داده، آگاهی مردم ایران و درک واقعی آنها از علت اصلی بدبختی کشورشان را نشان میدهد. این تظاهرات اعتراضی با انسجام کامل در همه مناطق قومی از آذربایجان دومین قومیت بزرگ پس از فارس گرفته تا عربهای اهوازی در جنوب غرب ایران که اغلب آنها شیعهاند اما با گلولههای رژیم شیعهمدار بیرحمانه کشته شدند، برگزار شد.
رژیم ایدئولوژیکی که به منظور محافظت از گفتمان دینی خود به خشونت متوسل شد به همین دلیل نقش اجتماعی و نفوذ وجدانی دینی که در ترکیب مؤلفههای ایرانی یک چتر جامع تلقی میشد را بطور کامل از بین برد. مسعود الفک کارشناس در امور ایران میگوید: «هویت مذهبی مشترک مردم ایران به دلیل اقدامات رژیم طی چهار دهه گذشته که به نام دین اجرا میشد، به کلی ضعیف شده و در مقابل ناسیونالیسم قومی که در اوایل دهه هشتاد در برابر هویت دینی بسیار ضعیف شده بود دوباره قوت گرفت».
بنابراین توصیف وضعیت کنونی رژیم تهران به «بیمار ایرانی» با توصیف همسایه عثمانی آن در سال ۱۸۵۳ شبیه است وقتی که نیکلاس اول تزار روس لقب «مرد بیمار سلطان عثمانی» را به آن اطلاق کرد و پس از آن امپراتوری عثمانی نیز فرو پاشید.
مردم ایران در سال ۲۰۱۹ بیماری مزمن رژیم جمهوری اسلامی را کشف کرده و خواستار سرنگونی آن شدهاند. سرنگونی عثمانی به دولت مدرن و سکولار معاصر ترکیه تبدیل شد اما به نظر میرسد که در ایران سرنگونی رژیم دینی جمهوری اسلامی ابعاد فراگیری در ایران خواهد داشت.
منبع: شرق الاوسط
نویسنده: مصطفی فحص
ترجمه و تنظیم از کیهان لندن