زن برای صحبت کردن درباره خشونتی که علیه او اعمال میشود همواره با موانع بر ساخته خانوادگی و اجتماعی مواجه است. گاهی اعضا خانواده از افشا خشونت علیه مادر، خواهر و حتی دخترشان به دلیل حفظ آبروی خودشان فرد تحت خشونت را از صحبت کردن درباره خشونت منع میکنند.
لیلا که مادرش و حتی خودش تحت خشونت پدر بوده است از اینکه مادرش درباره خشونت پدرش حرف بزند ناراحت است و با قهر و روشهای مختلف دیگر مادر را از این کار منع میکند.
لیلا میگوید: من جلوی خانواده همسرم آبرو دارم. اگر آنها بفهمند مادرم از پدرم کتک میخورده است احترامم را از دست میدهم. این یک موضوع خصوصی بوده و لازم نیست اطرافیان بدانند.
مادر لیلا نیز معتقد است که به خاطر فرزندانش از افشا کردن چهره مردی که دارای دو شخصیت کاملا متفاوت بود خودداری میکند چرا که میترسد فرزندانش با او بیمهری کنند ولی فشار آنها بر خودش را دخالت در حریم شخصی خودش میداند و آرزو میکند کاش روزی بتواند با نام خودش درباره کتکهای که خورده صحبت کند. لیلاجامعهشناس است. پدر لیلا نیز دارای چهره اجتماعی مثبتی است و مدیر خط تولید یک کارخانه تولید لوازم بهداشتی است.
زنها درباره خشونتی که تحمل میکنند حرف نمیزند چرا که از قضاوت خانواده، و حتی من و شما میترسند. آنها از کودکی داستان زنان نجیب و بسازی را شنیدهاند که با وجود کتک و تحقیر، خانم و سر بزیر و برای فرزندانشان تحمل کرده و دم نزدهاند و داستان زنانی را شنیدهاند که اگر درباره دست بزن یا دهن فحش شوهر کلامی گفتهاند، زن زندگی نیستند و به خاطر خودشان به فکر آبرو بچههایش نبوده و در قضاوت عمومی زن بد خوانده میشوند.
یکی از زنان دنیا دیده میگفت: «حمیده خانم لنگه ندارد. شوهرش که سرو گوشش میجنبید و این زن به روی خودش نمیآورد تازه از همان جوانی مرد دست بزن هم داشت اما این زن خانمی کرد و زندگی کرد. از زندگی چه میخواست، خانه و زندگی آنچنانی داشت و همیشه صندوق صندوق میوه و کارتون کارتون مایحتاج زندگی دم خونهاش خالی میشد.»
خشونت با قربانی خشونت بازی پیچیدهای میکند. قربانی در یک زمان هم اعتماد به نفسش تحلیل میرود و هم از قضاوت و حرف مردم میترسد. خشونت ورز او را ایزوله کرده و در خلسه و بیعملی فرو میبرد.
خشونت ماند زهری است که آرام آرام در جان فرو میرود و درد و انفعال و ترس را به جایش مینشاند و این چنین است که خشونت ورز میداند قربانی از خشونت حرف نخواهد زد و او با آبروی تمام و کمال در محیط کار و در و همسایه نه تنها به خشونت ادامه میدهد بلکه در جهت تخریب شخصیت قربانی تبلیغ میکند.
عقدهای است، کمبود دارد، روانیه، وضعش خوب نیست و از اول معلوم نبود کجا میرود و کجا میآید، ولخرجه و دستش کجه، هیچ کس جز من تحملش نمیکنه و خلاصه آنچه در دکان هیچ بقالی پیدا نمیشود به قربانی میبندد. خشونت ورز به گونهای عمل میکند که قربانی القائات او را باور میکند و یا از ترس آنکه این حرفها در فامیل و دوست پخش نشود به خشونت ورز باج میدهد و با او زندگی میکند.
آزاده نامداری از جمله زنانی است که به هر دلیل درهایی که شوهر و اجتماع بر روی او قفل کرده تا پشت درهای بسته ولو پس از طلاق او را به زنجیر بکشند شکسته است.
آزاده شخصیت مستقل وتوانایی دارد. او با خودش و قضاوتهای اجتماعی و حتی ترس از حذف و تکفیر جنگیده و جرات پیدا کرده که عکس صورت کبودش را چاپ کند و شخصیت فرد خشونت ورز را با همه تهدیداتی که تا به حال از او دریغ نکرده زیر سوال ببرد.
فرزاد حسنی هم پاسخ میدهد ولی هر پاسخی از سوی او توجیه کننده خشونتی که علیه آزاده نامداری اعمال کرده نیست. به راستی کدامیک از ما توان و جرات کافی درباره قضاوت خانواده و اجتماع را دارا هستیم تا درباره کتکهایی که خوردهایم، فحشهای که شنیدهایم و تحقیرهای که تحمل کردهایم حرف بزنیم.
در کنفرانس پکن +۱۰ در تایلند جلسه جانبی برگزار بود. شنیده بودم فعالان جنبش زنان در این نشست میخواهند درباره خشونت اعمال شده به خودشان حرف بزنند. باورم نمیشد. چطور میتوانستند که مقابل دیگران بگویند که کتک خوردهاند یا تحت خشونتهای دیگر جنسی و روحی قرار داشتهاند. گوشه سالن خزیدم. یک جوری که اگر کسی عکس گرفت من حتی در عکس هم نیافتم.
یکی یکی زنانی که هر کدام در زمینه فعالیت برای حقوق زنان اسم و رسمی داشتند درباره خودشان حرف زدنند و من این همه قدرت را باور نمیکردم.
از کنفرانس که بر میگشتم مونا یکی از دوستانم در فرودگاه عکسی از من گرفت با همان حجاب همیشگی که مقابل دوربین سفت و سختتر میشد. وقتی برگشتم و عکسهایم را چاپ کردم پدر بچهها از مردی که احتمالا تایلندی بود و از روی اتفاق در عکس کنار من ایستاده بود سوال و جواب کرد. سوال و جواب به کشیده و ناسزا ختم شد. آن روزها من آرزو میکردم خشونتی که تحمل میکنم را فریاد بزنم اما نتوانستم.
قربانیان خشونت در ترس دائمی از خشونت ورز قرار دارند. گاهی به این ترس عادت میکنند. مثل ماهی بیرون از آب افتادهای که تقلا میکند و آب را میبیند ولی از ترس آنکه واقعا مرده باشد و جنازه روی آب ماندهاش را همه ببینند توی آب نمیپرد به همین دلیل وظیفه ماست که به آنها بگوییم تنها نیستند. ما پشتیبان آنها هستیم ولو امروز نام آنها را ندانیم. باید به آنها بگوییم خشونت و خودشان را انکار نکنند و درباره خشونت حرف بزنند. بدون خجالت و بدون ترس از قضاوت دیگران.
اگر قربانی خشونت هستیم باید برای خودمان برنامه داشته باشیم. خودمان را توانمند کنیم و مرتب تکرار کنیم خشونت حق ما نیست. نه فقط خشونت جسمی بلکه خشونت روحی و روانی و جنسی هم حق ما نیست و هیچ مردی حق ندارد به ما توهین کند. ما باید تکنیکهای مقابله با خشونت را یاد بگیریم و آن را تمرین کنیم. هر مقاومتی ما را قوی میکند و فراموش نکنیم که در مقابله با خشونت آماج بسیاری از تهمتها قرار خواهیم گرفت و به همین دلیل باید از یکدیگر پشتیبانی کنیم.
فرزاد حسنی که در خشونت روحی علیه دوست دخترهای خودش ید طولانی دارد و من یکی از آنها را به خوبی میشناسم در جوابیهاش به آزاده یک مبنای استدلالی دارد. او میگوید اگر خشونتی بوده چرا در مدت ازدواج شکایتی صورت نگرفته است. صرفنظر از دفاع شایسته حقوقی وکیل آزاده نامداری میخواهم به تجربه شخصی دیگری از خودم اشاره کنم که نشان میدهد چرا زنان در چنین شرایطی شکایت نمیکنند که در آن زمان نشانه ضعف شخصی من نیز بود.
در یکی از حوادث مشابه که منجر به خشونت جسمی من شد و عوارض ظاهری و بدنی داشت راهی یکی از شعب دادگاه خانواده شدم تا بلکه معرفی نامهای بگیرم و با مراجعه به پزشک قانونی مستندی برای اثبات خشونت خانگی داشته باشم. نمیدانم راهنمایی قاضی که بدون نوبت قبلی او را دیدم درست بود یا نه ولی او گفت که باید به کلانتری محل مراجعه کنم و آنها به دلیل شکایت مبنی بر ضرب و شتم متهم را احضار و احتمالا بازداشت میکنند و سیر قانونی پرونده ادامه پیدا میکند.
من به قاضی گفتم که قصد بازداشت همسرم را ندارم فقط میخواهم مدرکی برای ضرب و داشته باشم و تذکر و گرفتن تعهدی که دوباره این عمل را تکرار نکند. من نمیخواستم خانواده یا درآینده فرزندانم بگویند مادرمان پدرمان را راهی زندانی کرد. من میدانستم دست آخر مردی که خشونت را اعمال میکند پسر امام زمان میشود و همه چیز فراموش خواهد شد و من باب تاریخ زن متهم اول و آخر خواهد بود.
جناب فرزاد حسنی، آزاده درست یا غلط اگر شما را به زندان نیانداخت به شما لطف کرد و یا از هراس قضاوت جامعه به آبروی خودش مجبور به این کار شد. رویههای که باید دور انداخته شود تا یک بار برای همیشه خشونت ورز در مقابل قضاوت عمومی جامعه بدون هیج دلیلی که ارائه میکند تقبیح شده تا چرخه خشونت در ایران بوسیله توافق عمومی جامعه متوقف شود.
فراموش نکنیم که خشونت همیشه جسمی نیست و زخم خشونت روانی هیچگاه از ذهن و جسم و جان انسانها پاک نمیشود.
منبع: روزآنلاین