داستانی ماجراهای حزن برانگیز حملات فرودگاه آتاتورک استانبول که شامگاه سهشنبه ۲۸ ژوئن روی داد، حملاتی که ۴۳ کشته و دهها زخمی برجای گذاشت.
پیشتر خلاصهای از این داستان منتشر شده بود؛ ماجرای کشته شدن پزشک نظامی تونسی، فتحی بیوض که مرگش، دوستان و نزدیکانش را شوکه کرد و تونس را غمگین.
سرنوشت، برای این پدر رنج کشیده فرصتی برای دیدار دوباره با فرزندش فراهم نکرد؛ پسری که خود او را از سیاهچاله گروه داعش نجات داده بود، او را قانع کرده بود تا از چنگال این گروه فرار کرده و تسلیم مقامهای ترکیه کند. فتحی بیوض اما پیش از آنکه آرزویش در گردهم آوردن دوباره خانواده محقق شود، جان خود را از دست داد.
محمد نام مستعار یکی از بستگان بیوض است که در مصاحبه هافینگتون پست، جزئیات قابل توجهی از زندگی خانواده فتحی بیوض و رابطهاش با فرزندش، ارائه داده است.
از پزشکی تا خلبانی
محمد میگوید که رابطهاش با انور پسر فتحی بیوض بسیار نزدیک بود و مدتی در خانه آنها زندگی کرد. او تاکید میکند که انور ۲۷ ساله، همچون دیگر همنسلانش، جوانی پر انرژی، با انگیزه و دوست دار سفر بود و هیچ نشانهای از تندروی در رفتارهایش دیده نمیشد. او به طور عادی به امور دینی خود میپرداخت و سال ۲۰۰۸ برای فعالیت پزشکی به مورتیانی رفت. پس از یک سال اما به تونس برگشت و به مدرسه خصوصی آموزش خلبانی پیوست.
محمد میگوید که انور بیش از یک سال پیش برای گردشگری به آمریکا هم سفر کرد و چند هفتهای را در منزل دوست پدرش گذراند، او آن هنگام برای انتقال و زندگی در آمریکا تمایل نشان داد.
آغاز تندروی
در همین هنگام بود که انور، با دختری در پایتخت تونس آشنا شد؛ دختری ساکن منطقه اعیان نشین النصر. این آشنایی به داستانی عاشقانه تبدیل شد. همین هنگام بود که او تصمیم به سفر به عراق و به طور مشخص موصل کرد. پیش از این تصمیم، انور دوست دخترش را به پوشیدن حجاب متقاعد کرده بود. مادرش را هم همینطور، او محجبه نبود اما با اصرار فرزنش محجبه شد.
محمد میگوید که مادر انور، او را به متدین بودن تشویق میکرد اما گمان نمیکرد که پسرش به تندروی کشیده شود و تصمیم به پیوستن به گروه داعش بگیرد.
پیوستن به داعش در عراق
محمد میگوید که انور پیش از پیوستن به داعش، پدرش را فریب داد و به او گفت برای یک دوره آموزش خلبانی ۱۵ روزه، به سوییس میرود. او اما به فرانسه رفت و به طور روزانه از راه شبکههای اجتماعی با خانوادهاش تماس میگرفت و به آنها اطمینان میداد که در سوییس است. اما اتفاق غیر منتظرهای افتاد، تماس خانواده با انور قطع شد، پدر نگران و مشکوک شد و تصمیم گرفت با شرکت سوییسی تماس بگیرد. این شرکت هم به فتحی بیوض گفت که پسرش به هیچ عنوان به آنها نپیوسته و فعالیت شرکت هم هیچ ارتباطی با خلبانی ندارد؛ و اینگونه بود که شوک بزرگ به خانواده وارد شد.
تماس تلفنی از موصل
محمد میگوید که پس از مدتی، پدر و مادر، تماسی از موصل دریافت کردند، از دختری که گفت دوست پسرشان انور است و هر دوی آنها به گروه داعش در عراق پیوستهاند. آنها از فرانسه به ترکیه و سپس موصل رفته و آنجا با یکدیگر ازدواج کرده بودند.
بنا به گفته محمد، انور هر از چند گاهی از راه «وایبر» با پدرش تماس میگرفت و به او خبر داده بود منزلی به آنها داده شده، تحت آموزش نظامی قرار میگیرند و حقوق دریافت میکنند. پدر هم به سختی تلاش میکرد پسرش را به تغییر مسیر و بازگشت به تونس متقاعد کند.
پشیمانی و فرار از داعش
به مرور، انور از زندگی موصل خسته شد، به ویژه با شدت گرفت حملات هوایی به شهر و سخت شدن زندگی در نتیجه تضعیف گروه داعش و کم شدن اموال آن.
به گفته محمد، انور با پدرش تماس گرفت و به او گفت پشیمان شده و میخواهد به تونس بازگردد. فتحی بیوض نیز پسرش را تشویق کرد و پس از آن با نهادهای امنیتی تونسی تماس گرفت و با محمد العروی وابسته امنیتی سفارت تونس در ترکیه هماهنگیهای لازم را انجام داد. آقای العروی قل داد که رد انور را با کمک گروههای اپوزیسیون سوریه و قاچاقچیان بگیرد. انور را در سوریه یافتند و با هماهنگیهای انجام شده با ارتش آزاد سوریه، توانست از مرز عبور کرده و خود را به همراه همسرش تسلیم نیروهای امنیتی ترکیه کرد.
محمد میگوید که شادمانی پدر وصف ناشندی بود. او میگفت: «پسرم در تونس زندانی باشد هزار برابر بهتر از آن است که بیگناهان را بکشد و پس از آن جنازهاش در عراق و سوریه تکه تکه شود».
اما سرنوشت، حادثهای پیشبینی نشده رقم زد. پدر نتوانست پسرش را به آغوش بکشد. فتحی بیوض در فرودگاه بینالمللی آتاتورک استانبول ترکیه، منتظر همسرش بود تا او نیز تنها پسرش را ببیند و با یکدیگر به تونس باز گردند. اما حمله سه مهاجم امتحاری، جان پدر را که در سالن انتظار فرودگاه ایستاده بود، گرفت.