«عمار ملکی» فرزند دکتر ملکی شامگاه چهارشنبه 2 دسامبر 2020 در تویتی خبر درگذشت پدر خود را تایید کرد .
عمار ملکی در حساب کاربری توییتر خود ضمن تایید این خبر نوشت: «چراغ خانه خاموش شد، حسرت دیدار ابدی گشت. هنوز سر از سوگ مادر برنداشته بودیم که پدرم، جان و جانان جدامانده من، درگذشت. مبارز خستگیناپذیر راه آزادی و یاور آزادیخواهان ایران به آرامش ابدی رسید.»عمار ملکی چندی قبل مادرش «قدسی میر معز» را نیز از دست داده بود.
دکتر ملکی کیست؟
دکتر محمد ملکی در بیستم تیرماه 1312 در تهران به دنیا آمد و در تمام سالهای تحصیل و فعالیتهای خود به مبارزه مشغول بود.
دوران سرپرستی دانشگاه تهران توسط او تنها دورهای بود که به اصرار او به صورت شورایی متشکل از استادان، دانشجویان و کارمندان اداره میشد و این شوراها، خود رئیس دانشکده و در نهایت رئیس دانشگاه را تعیین میکردند

ملکی یکی از چهرههای آزادیخواه در ایران به شمار می رود که هم توسط رژیم سابق شاهنشاهی و هم در زمان رژیم جمهوری اسلامی سالهای زیادی از عمر خود را در زندان سپری کرد.
محمد ملکی فرزند حسین در بیستم تیرماه 1312 در تجریش (شمیران) تهران به دنیا آمد. تحصیلات ابتدایی و متوسطه را در تجریش و دارلفنون گذراند و سپس در دانشکده دامپزشکی دانشگاه تهران ادامه تحصیل داده و در سال 1340 در رشته بهداشت و صنایع غذایی فارغالتحصیل شده و بلافاصله به تدریس در دانشگاه تهران مشغول گردید و دورههای تخصصی این رشته را در اتریش و انگلستان گذراند.
از سال 1330 فعالیتهای سیاسی را در سالهای آخر دبیرستان آغاز کرد و در جنبشهای دانشجویی و نهضت مقاومت ملی و جبهه ملی ایران اول ادامه داد و از فعالین مبارزه بود. در سال 1339 در ارتباط با ورود ریچارد نیکسون و فعالیتهای دانشجویی دستگیر و به زندان ساواک افتاد.
بعد از آزادی به مبارزه علیه رژیم سابق ادامه داد. در جریان انقلاب رابط ایران و خارج از کشور در ارتباط با دانشجویان و دریافت پیامهای آیتالله خمینی و تکثیر و توزیع آنها بود.
سایت «ایران ما» که بیشتر سخنارانی های دکتر ملی در سالهای گذشته را منتشر مکی کرد در باره او نوشت:«دکتر ملکی بعد از پیروزی انقلاب با اصرار آیت الله سید محمود طالقانی و حکم شورای انقلاب، مسئولیت ریاست دانشگاه تهران را در شرایطی قبول کرد که در دانشگاه، همه گروههای سیاسی چپ و راست و مجاهدین خلق و انجمنهای اسلامی و غیره دفترهایی داشتند و در همان حال در دانشکده فنی 8 تانک چیفتن مستقر بوده و مسجد دانشگاه مملو از اسلحههایی بود که مردم از پادگانها به غنیمت گرفته بودند. او با تلاش سخت، بیوقفه و شبانهروزی هیئت رئیسه، دانشگاه تهران با سرعت آماده پذیرش دانشجویان گردید و به دنبال آن سایر دانشگاههای سراسر کشور شروع به فعالیت کردند».
به گفته افراد نزدیک به دکتر ملکی دوران سرپرستی دانشگاه تهران توسط او تنها دورهای بود که با اصرار شخصی او به صورت شورایی متشکل از استادان، دانشجویان و کارمندان اداره میشد و این شوراها، خود رئیس دانشکده و در نهایت رئیس دانشگاه را تعیین میکردند.
دکتر ملکی پس از تشکیل این شوراها مجدداً به ریاست دانشگاه انتخاب شد. بعد از درگیریها و مشکلاتی که گروههای تندرو بوجود آورده و در آن زمان به «انقلاب فرهنگی» معروف شد، دانشگاهها تعطیل شد.
دکتر ملکی با بسته شدن دانشگاه مخالف بود و پس از انتقادهای شدید او از تعطیلی دانشگاه، در 12 تیرماه 1360 بدون ارائه مجوز و ذکر اتهام بازداشت، و به مدت 5 سال زندان زندان شد. او از شکنجه شدید خود توسط نیروهای امنیتی جمهوری اسلامی بارها سخن گفته بود.
دکتر ملکی و «انقلاب فرهنگی» و شکنجه و اعدام دانشجویان در دهه 60
ملکی جریان موسوم به «انقلاب فرهنگی» را قبول نداشت و آن رات سرکوب فرهنگی و کودتای فرهنگی وصف کرده بود. او در این مورد می گوید: «پس از برگزیده شدنم به ریاست دانشگاه تهران، با یک کودتا به نام «انقلاب فرهنگی»، با حمله به دانشگاهها و کشتار تعدادی از دانشجویان همراه با مجروح کردن و دستگیری جمعی از آنها، دانشگاهها را بستند».
او در باره سرکوب دانشجویان و تعطیلی دانشگاه ادامه می دهد: «شورای مدیریت دانشگاه تهران با این امر به مخالفت برخاستند، ولی حاکمیت آنها از جمله اینجانب را دستگیر و به بهانه مخالفت با امر رهبری (آیت الله خمینی) روانه زندانها نمودند. ابتدا به اعدام و سپس به 10 سال زندان محکوم گردیدم. در این مدت با بیرحمانهترین رفتار از جمله زدن کابل به کف پا و سایر نقاط بدنم، آویزان کردن از سقف، کوبیدن سر به دیوار، زدن مشت و لگد که منجر به نابینائی چشم چپم و شکستگی استخوان مچ دست راستم شد و انواع شکنجهها مواجه بودم.
بعد از 5 سال ظاهراً از زندان آزاد شدم ولی ماهها باید هر چند روز یکبار خودم را به دادستانی معرفی میکردم تا مورد بازجوئی که خود نوعی شکنجه بود قرار میگرفتم».
ملکی از زمان آزادی از زندان در 21 مرداد 1365 تا سال 1385 ممنوعالخروج بوده و امکان حضور در سمینارها و جلسات تحقیقی در زمینه تخصصی و علمی خود در خارج از کشور را نداشتهاست. وی همچنین در سال 1390 مجدداً در پی انتشار نامهای سرگشاده به احمد شهید ممنوعالخروج گردید.

دکتر ملکی در تاریخ 21 اسفند 1379 در منزل بسته نگار، داماد محمود طالقانی به همراه تعدادی از دوستان فعال ائتلاف نیروهای ملی – مذهبی توسط دادگاه انقلاب بدون ارائه مجوز دستگیر شد.
او در باره زندانی شدنش در دوران پس از انقلاب گفته است:«6 ماه در یکی از مخوفترین زندانهای سپاه (عشرت آباد) در سلولهای انفرادی (یک متر در دو متر) زندانی شدم؛ سلولهایی که بنا به گفته حقوقدانان و روانپزشکان، زندانی بودن در آنها را «شکنجه سفید» مینامند».

پس از حدود 7 ماه تحمل زندان (شکنجه سفید) برای محاکمه آزاد شدم و در یک دادگاه غیرعلنی و غیرقانونی محکوم به 7 سال زندان تعلیقی گردیدم.
در تاریخ شنبه 31 مرداد 1388، پنج مأمور که خود را «مأموران وزارت اطلاعات» معرفی کرده و گفته بودند از قاضی حداد، معاون دادستان تهران حکم دارند به خانه ملکی رفته و بعد از دو ساعت تفتیش منزل و سؤال و جواب از آقای ملکی، وی را به همراه هارد دیسک رایانه او، 85 جلد کتاب و مقادیری از دستنوشتههایش دستگیر و با خود بردند.
دکتر ملکی به قتلهای زنجیرهای و قتل نویسنگان و وبلاگنویسان از جمله قتل ستار بهشتی به شدت اعتراض کرده و در تجمعات و اعتراضات مدنی طی سالهای آخر عمر خود نیز شرکت می کرد.

دکتر ملکی در خاطرات زندگی خود که سایت «ایران ما» بخشی از آنها را منتشر کرده، میگوید: «در 31 مرداد سال 1388 و درحالیکه دچار بیماری سرطان پروستات و بیماری قلبی آریتمی و فشارخون بودم و دوران شیمی درمانی را میگذراندم و از ناراحتی قلبی و سنکوپهای مرتب رنج میبردم، از بستر بیماری مستقیم به زندان اوین، بند مربوط به وزارت اطلاعات (بند209)، بردند و در سلول انفرادی به مدت 3 ماه زندانی شدم.»
دکتر ملکی در یکی از نامههایش به احمد شهید گزارشگر ویژه حقوق بشر در ایران در باره اعدامهای دهه 60 نوشت: «من شهادت خواهم داد که در دهه 1360 شمسی چگونه زندانیان جوان و دانشجویان اعم از زن و مرد را پس از شکنجهٔ بسیار، ده ده و صد صد هر شب برای اعدام میبردند و آنها به سوی سرنوشت میرفتند ودر راه سرود میخواندند. حاضرم حقایقی را که خود شاهد آنها در زندانهای نظام ولایی بودهام؛ برایتان ذکر کنم و پای هزینه آن نیز بایستم.»